خلاصه شوهرش را می بیند که به سر کار می رود. منبع آب در شرایط خوبی نبود، و من یک شرکت تعمیر داشتم که به من آمد، اما من به یک بحث رسیدم چون امروز نتوانستم آن را ترمیم کنم. مردی که از نگرش خلاصه عصبانی بود به فکر ساخت خلاصه خود را با خواب آور و دستکاری او. او در صدای بلند و ناگهان درخشش نور در خلاصه به عنوان او بیرون آمد، "شما نمی توانید در برابر من بروید..."