برادر کوچک شوهرم آمد تا در خانه من بماند. به نظر می رسد برادر شوهرم دیروز تمام شب را بیدار مانده و تصمیم گرفته است در اتاقی که آماده کرده ام بخوابد. وقتی وارد اتاق شدم تا ببینم چه اتفاقی می افتد، چیزی که به سمت من پرید بزرگ بود که به مغزم سوخت. - بزرگ قوی برادر شوهرش که سرش را ترک نمی کند، هیوری را دیوانه می کند و او را به ممنوعیت رابطه جنسی دعوت می کند.