"مادر، کمکم کن..." شریک ازدواج مجدد مادرم یک جانور بود که ماسک ملایم پوشیده بود. من آن را دوست نداشتم زیرا وحشت زده بود، اما من می توانم آن را مقاومت در برابر زمانی که من دیدم ظاهر خوشحال از مادرم، که من دوست داشتم. و بعدش حادثه اتفاق افتاد - پدر زنم که هدفش زمان تنها بودن با من بود، مرا به يه هق کرد و با خشونت سرکوبم کرد... من بهم زده بودم