یک سال از زمانی که پدرم که به یک ماموریت انفرادی رفته بود، برنگشت می شود. - مادرش، ناتسومی، با وقار رفتار می کند، اما به طور دردناکی به یوتا انتقال داده شد که او واقعا تنها بود. چگونه می توانم به عنوان یک پسر، مادرم را راحت کنم؟ روزها بدون اینکه قادر به پیدا کردن پاسخ. در آن زمان، یوتا شاهد ناتسومی است که پس از اتمام کار، در خودورفتگی و گریه کردن فرو می رود. یوتا که شاهد ظاهر غم انگیز مادرش بود، تصمیم خود را گرفت. قرار بود مادرم رو به جاي پدرم نگه دارم