HUNTA-117: "به کسی نگو" وقتی به اتاق ماساژ جوان سازی رفتم، به یک همه چیز که می شناختم ضربه زدم. همکلاسی، همسر رئیس، یک پرستار...!؟ او از من التماس می کرد که به او نگوم، بنابراین من به شرطی توافق کردم که در عوض او به من اجازه دهد.
"Please Don't Tell Anyone" Going To A Rejuvenating Massage Parlor We Ran Into People We Know omnibus. Classmate, The Boss's Wife, A Nurse...!? She Was Begging Me Not To Tell, So I Agreed Provided In Return She Let Me Fuck Her.