خلاصه، که شوهرش صاحب یک مغازه ساخت و ساز کوچک است، به عنوان پیشخدمت برای کارکنان در پرتو رکود اقتصادی فعلی کمک می کند. یک روز، یکی از کارمندان با یک چالش غیرممکن با من روبرو شد، "لطفاً نان چاشت را مجلل تر کنید." "خلاصه" عذرخواهی برای نداشتن هزینه های کافی، اما او مجبور به "خوردن بدن همسرش به جای" ... از آن زمان، او مجبور به رابطه جنسی توسط کارکنان در چیزی، و "خلاصه" که نمی تواند رد تبدیل شده است برده جنسی است.