لیلی برای راحتی شوهرش به ژاپن نقل مکان کرد. با این حال، به دلیل زمین های ناآشنا، ژاپنی های ناآشنا، و شخصیت کناره گیری شده، او قادر به تناسب با مادران ساکن در مجتمع مسکونی نبود و روزهای تنهایی را می صرف کرد. یک روز لیلی کنجی را ملاقات کرد، دانش آموزی که در همان مجتمع آپارتمانی زندگی می کند. او نیز در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار گرفت و روزهای خود را به تنهایی به سر آورد. کنجی با وجودی که جایی برای تعلق نداشت، با لیلی با نگرشی ملایم و صادقانه رفتار کرد و قلب لیلی به تدریج جذب او شد.