شما توسط یک منشی جوان خوب در یک کافی شاپ در یک شهر روستایی آموزش داده می شود. همیشه رفتن به این فروشگاه بعد از مدرسه یک روال بود. یک روز، یک مرد جوان متوجه می شود که استاد کافی شاپ سرگرمی طناب دارد، و می پرسد، "آیا می خواهید کوتون چان را بپیچید؟" مرد جوان کوتون را با قرص های خواب آور به خواب برد، پول را گرفت و رفت و گفت: «شما می توانید بقیه کارها را هر طور که دوست دارید انجام دهید.» و به انبار منتقل شد چه چیزی در انتظار او بود که او از خواب بیدار استاد که در حالی که برگزاری طناب هیجان زده بود ...