یک ساعت زنگ دار که هر روز صبح در سراسر آپارتمان زنگ میزند، میزبانی که هر شب دوستانش را می آورد تا سر و صدا کند، و من، یک دانشجوی کالج که در یک آپارتمان بی شرمانه با محیط بد زندگی می کند. یک روز ، زمانی که من صرف روز من احساس خالی ، آقای Aiyu حرکت می کند به اتاق بعدی... زن زیبا با حلقه درخشان بر روی انگشت حلقه دست چپ خود را. به دلایلی، او به تنهایی در چنین آپارتمانی زندگی می کند و من را به چیزی دعوت ... من نمی توانستم در برابر زمزمه شیرین مقاومت کنم، و در رابطه جنسی غنی غرق شدم که در حالی که در جنگل می ماند، تحقیر می شد.