یک پدر و یک دختر فیلی. پدرم که در چندین سال مرا ندیده بود و پیشنهاد کرد که بدنم را بفروشم، گفت: «اگر مشتری در فروشگاه نداره، باید پول در آورید.» از آنجا که من طلاق گرفتم، هر بار که من از پول فرار، من ...... به فشار مادرم به عقب بر گردیم با هم، ضرب و شتم من، سرقت من، و من به عنوان اگر آن را یک فکر پس از آن بود. - مادر مورد علاقه من که مرا تنها با دست یک زن بزرگ کرد و با دست های ملایم به من ضربه زد. فروشگاهی که چنین مادری گرامی می دارد به دلیل فاجعه کرونا به مشکلات مالی افتاده است. "من چیزی در مورد آن انجام دهد ،" او می خندد ، اما او می تواند مادرش گرفتن رنگ پریده روز به روز را نمی بیند.