یک سال پس از پیوستن به شرکت ، من تا به حال یک راز چون من برای یک شرکت بیمه کار می کرد. من در صحبت کردن خوب نیست و من در خدمات به مشتریان خوب نیست ، اما به دلایلی عملکرد فروش من بالا در میان فارغ التحصیلان جدید است... در واقع، اون با عقل مادرش تقلب ميکرد من نمی توانستم به تنهایی کاری انجام دهم، بنابراین همیشه به خواست مادرم زندگی می کردم. شاید به این دلیل، زنان فکر می کردند که در موقعیت بالاتری نسبت به مردان قرار دارند. یک روز، یک رئیس زن زیبا، نیمورا سنپی، با لبخند نترس نزدیک شد. من راز تو رو مي دونم اگر نمی خواهید اخراج شوید، داوطلبی من را انجام دهید."