"بیایید در مورد امروز را فراموش کرده ام،" امی به خودش گفت که او پاک کردن اسپرم شات. طرف دیگر دوست پسر دختر من است که در زمان غیبت دخترم ملاقات کرد. هیچ کاری از دستش بر نمی آمد که ناگهان مورد حمله قرار گرفت و قدرت جوانان را از دست داد. من باید کاری میکردم که برای دخترم اتفاق نیفتاد. امی تصمیم گرفت فراموش کند و به زندگی برگشت. - با این حال، بدن حکاکی شده با حافظه بودن در بازوی قوی و چاقو با یک جوان درد از آن روز بوده است. امی بین احساسات خود را نسبت به دخترش و غریزه زن خود را در تضاد است. در آن زمان ، دوست پسر دختر من دوباره آمد... * محتویات ضبط بسته به روش توزیع ممکن است متفاوت باشد.