من برای عروسی یک دوست محلی به خانه اوبن رفتم. مینامو، دوست دوران کودکی، به تنهایی در یک خانه قدیمی که مادر بزرگش در آن زندگی می کرد زندگی می کند. تجدید دیدار برای اولین بار در دو سال گذشته. گزارش وضعیت اخیر، داستان های قدیمی، زندگی متاهل در توکیو، و غیره. این یک روز گرم سوزان است، و مینامو بزرگ نمی تواند کمک کند اما در چشمان من است. ناگهان، چهره آنها نزدیک شد و آنها بوسه. بعد از آن، ما جریان داشتیم و به مدت سه روز به دنبال اجساد یکدیگر بودیم.