حتی اگر نمی توانستم درس بدهم، به لطف معلمم که مرا رها نکرد و متحد من شد، توانستم به دانشگاه بروم، که از فکر کردن دست گرفته بودم غیرممکن بود. من به خانه برای اولین بار در دو سال بازگشت ، اما پدر و مادر من در سفر بودند... وقتی از معلم کمک خواستم، او با بی ميل موافقت کرد که اجازه دهد بمانم. - من هرگز از آن به عنوان جنس مخالف آگاه بوده است، اما من متاسفم که من با پوشیدن لباس های بسیاری از قرار گرفتن در معرض، اما من به طور ناگهانی تحت فشار قرار دادند و رابطه جنسی در حالی که توسط شوک غرق شده بود ... نبايد ازش متنفر ميشدم ولي اين کار رو نکردم من حتی از اینکه به عنوان یک زن دیده می شدم احساس شادی می کردم و تمام شب مثل یک احمق یکدیگر را می دیدم.