شوهرم در یک تصادف تا حدی فلج شده بود و روی ویلچر بود. همسرش آیاکا از او حمایت می کند. یک روز، قراردادی معمول آمد برای انجام تعمیر و نگهداری در باغ. کارگران می بینند که آیاکا نا امید شده و به او یک نگاه تند و زننده می دهد. - و من او را در راه خانه از خرید حمله کرد.