"مینا" با شوهر محبوبش زندگی آرامی دارد. - یک روز، او چیزی برای مخفی کردن بهترین دوست شوهرش (یک فرد کج و چله که تکرار سرقت و تقلب) "کاواگو" می شود. طبیعتاً مینا از چیزهایکاواگو متنفر بود، اما شوهرش به او گفت: «من نمی توانم او را تنها بگذارم، زیرا او در همان مرکز بزرگ شده و مانند یکی از بستگان نزدیکش است.» و او چاره ای جز زندگی با او نداشت. چند روز بعد، وقتی سفر کاری شوهرش آغاز شد، کاواگو خانه و جسد مینا را با چهره مونوی خود اشغال کرد. - روز از بودن مرکب با جی پو از مردی که نفرت آغاز ...