میریا چاق و پنهان بود وقتی که او یک دانش آموز بود. او قبلاً بارها به من گفته است، اما او به امتناع ادامه داده است. پنج سال از آن زمان می گذرد. - او این رقم را دیگر نمی بیند، اما او به طور تصادفی با یک زن و شوهر که توسط یک مرد "میریا" نامیده می شوند مواجه می شود. چه!؟ امممم - دانشجوی دختر کالج که لاغر و ناز است که انگار متفاوت است میریا بود که در آن زمان قلدری می کرد. وقتی که من گفتم من دوستیابی بود ، من که من متاسفم چون من تا به حال دوست پسر گفته شد... ها؟ من از عادت میریا اذیت شدم، بنابراین من آن را با شات خام واژن مرتکب شدم.