ایروها دو سال پیش توسط شوهرش در مرگ بود. دخترم که بعد از گرفتن کار خانه را ترک کرده بود، تصمیم گرفت وقتی ازدواج کردم به عنوان یک زوج با من زندگی کند و من با دخترم و شوهرش با هم زندگی می کردم. یک روز، ایروها به بلوغ دامادش نگاه می کند. من تعجب کردم، اما فکر کردم که این برای یک مرد جوان عادی است. یک روز دیگر، وقتی با دامادم تنها بودم، به مشکلات زندگی شبانه ام با دخترم گوش دادم. - دو نفر که به دنبال در خودورفتگی یکدیگر با بدن خود را در حالی که ساخت بهانه ای برای فقط مالش دست خود را امتحان کنید همتا ...