"من یک دختر معمولی که می رود به کالج زنان ... بايد ميشد سه روز از زمانی که به من گفته شد که دوست پسرم، که من با او قرار می گذارم، فرار کرد با فروش فروشگاه که در آن من به عنوان یک پسر کار می کرد. من توسط مردان ترسناک ربوده شد و آنها خواستار به من بگویید که در آن او فرار کرده بود. البته، من هیچ نظری ندارم. شما نمی توانید آنچه را که نمی دانید آموزش دهید ..." تمام داستان تا زمانی که چنین دختر بی گناهی در یک غذای بی گناه ترشی شود و یک نمایش دو حفره ای را در فروشگاه به عنوان برده مقعد ● با آموزش هر روز و شب آشکار کند.