این 3 ماه از من به کار به تنهایی و زندگی جدا از همسر و فرزند من اختصاص داده شده بود، و زمانی که من به این زندگی عادت کردم ... من با زن متاهل همسایه کیو آشنا شدم و در نگاه اول عاشق شدم. با وجودیکه من از گناه برای همسرم عذاب میشدم، من نمی توانستم ان سان را از ذهنم بیرون کنم. او روزی از من پرسید: «آیا باید برایت دوش قرض کنم؟» کی عرق کرده بود و کلید هایش را گم کرده بود. - من به نفع خراب شد و تصمیم به ماندن در خانه کیو، اما من دلیل من در لباس اتاق بی دفاع آن، که معمولا دامن بلند می پوشند از دست داده است.