یوکاري از ازدواج با يکي از همکارانش در اين شرکت خود داري مي کنه در حالی که زندگی روز قایقرانی صاف، او دستور داده شده است برای رفتن به یک سفر کسب و کار به تنهایی با یک مرد از یک بخش دیگر. من مصمم بود به امتناع حتی اگر چیزی اتفاق افتاده است ، اما... - من نمی توانم در برابر این همه قلب که آماده شده بود مقاومت کنم، و بدنم می سوزد، و بعد از حساس شدن، حساس می شودم. باتلاقی که به دنبال لذت و منی در راه مخالف قصد، "من از آن متنفرم، حداقل، اما من می خواهم ..." من نمی توانم به آن روزها برگردم وقتی که واقعاً عاشق بودم.