به عنوان یک معلم، من با دانش آموزان خوب پر برکت بود، و همه چیز به خوبی با دوست دختر من، که من در فرض ازدواج قرار گذاشتن بود. یک روز در طول تعطیلات تابستانی، کانام، یک دانش آموز جدی که به مدرسه می رفت، و در حالی که به خانه بر می گشت، باران سیل آسا چریکی ناگهانی بازگشت به خانه را برای او دشوار کرد، و او به یک هتل عشق تخلیه کرد. - من شگفت انگیز زیبایی منصفانه پوست بزرگ است که من نمی توانستم تصور کنید که من معمولا نمی تواند از لباس مرطوب و شرکت تصور مجذوب شد.