من یک خواهر بزرگتر داشتم وقتی پدر و مادرم دوباره ازدواج کردند. شوهر خواهرم یک زن باحال و زیبا با سبک برجسته بود، اما او بی دفاع بود و اغلب پانچیرا داشت. - یک روز، حد صبر در نهایت آمد و او آن را به جوراب پانچیرا که از محور قرار داده شد، و آن را پیستون با خشونت به عنوان آن بود و اخراج. - من فکر کردم که شوهر خواهرم عصبانی خواهد بود، اما از روز بعد، به من پانچیرا نشان داده شد و روزهای وسوسه شدن شروع شد.