ایکدا یک شاگرد افتخار است که آرزوی داکتر شدن را دارد و سخت درس می آموزد. با این حال، اخیراً، من نگران کوتومی بودم و نمی توانستم دستم به مطالعه برسه، و من در کلاس کوتمی چشم چرانی می کردم و در هنگام تعطیلات در ورزشگاه در حال خودورفتگی بودم. در عین حال، ایکدا حضور مردم را حس می کند و با عجله پنهان می شود. این کوتمی بود که مخفیانه شروع به تماس با ایکدا کرد بدون اینکه متوجه او شود. ایکدا، که به طور تصادفی در تماس تلفنی بین کوتومی و دوست پسرش استشاف ...