"این ماه آینده به پایان خواهد رسید، پرداخت بدهی... اما من يکم تنها هستم به نظر می رسد که این کار روابط خود را با پدر خود را قطع،" "چه؟ عجیب است (می خندد)" 10 سال از درگذشت پدرم می گذرد. کیکو و امیلی که در حین پرداخت بدهی های به جا مانده به یکدیگر کمک می کردند، مثل همیشه صبحی پر از هتاکی کردند. وقتی امیلی بعد از دیدن مادرش که قبلاً خانه را ترک کرده بود آماده رفتن به مکتب می شد، یک تماس تلفنی دریافت کرد.