یک ساکن دیوانه که صبح با صدای بلند می نوشد، و من، یک دانشجوی کالج با آینده ای نامشخص که در یک آپارتمان شرم آور در چنین محیط بدی زندگی می کند. یک روز، وقتی که من روزهای خود را در بیکار بودن بدون رویا و امید می گذراندم، تسوموگی به اتاق بعدی نقل مکان کرد. یک زن زیبا با فضای تا حدودی جادوگری. -اون از من دعوت کرد که اين رو به چيزي برسونم ... - من می توانم زمزمه شیرین است که باعث می شود من از بین می رود مقاومت در برابر, و من در لانه سکس با یک زن متاهل غرق در حالی که در حال راضی.