بهار امسال، من از یک دانشگاه محلی فارغ التحصیل شدم و به یک شرکت فروش تجهیزات IT در مارونوچی پیوستم. من برای اولین بار پس از ترک دوست دخترم حاجیمه در زادگاهم تنها زندگی می کنم. من کسی را در اطراف خود نمی شناختم، اما آقای اوشیما، مدیر شعبه، به من اهمیت می داد و فکر می کردم او یک فرد بسیار مهربان است. آره، تا اون روز...