میو قبل از اینکه فرزندانش به یاد بیایند از شوهرش طلاق گرفت و سخت تلاش کرد تا غم و اندوه خود را فراموش کند. من به یک سفره آب گرم بهار در تعطیلات من برای اولین بار در زمان طولانی آمد. او توسط یک مرد جوان که در یک سفر او بازدید می کند کار می کند خدمت کرده است. در ابتدا، او گپ زد که او یک مرد جوان شاد بود، اما قلمی که مرد جوان پوشیده بود همان بود که میو به او داد وقتی که آنها از هم دور شدند. مرد جوان متقاعد شده است که او پسر او است. میو از مرد جوان می شنود که پدرش شب ها فرار می کند و بدهی را پشت سر می گذارد و پسر تضمین کننده از صبح تا شب در این خانه کار می کند.