به عنوان یک دانشجوی دانشگاه، تصمیم گرفتم که در تعطیلات تابستانی حدود یک هفته به حومه شهر برگردم. در آنجا، من مای را ملاقات کردم، یک دختر کمی بزرگتر که برای اولین بار در محله زندگی می کند در مدت زمان طولانی. اون خيلي با من بازي ميکرد اما حالا کاملا بزرگ شده و وقتي پوست برنزه شده اش رو ميبينم که از بالاي تانکش بيرون ميبينه هيجان زده شدم - مای چان متوجه نگاه او و شروع به از راه رفتن شکاف او. من نمی توانم احساس گوشت را تحمل کنم و من... -شير رو مالش بده، اون رو مي بنده و حتي با هم ترکیبش مي کنه . - در حالی که بازگشت به خانه، او با جدیت به دنبال آن بدن است.