این یک داستان عشقی پیچ خورده بین مادر شوهرم و من است. وقتی جوان بودم، مادرم من و پدرم را رها کرد. بعد از اون پدرم خودش من رو بزرگ کرد چند سال بعد، مارینا به عنوان همسر دوم به خانه آمد. مارینا در آن زمان مهماندار سابق زرق و فلش بود. یک روز، من شاهد بودم که پدرم مادر مردش مارینا را منفجر کرد. من شوکه شده است که آن را تا به.