خواهرم از من خواست تا از خواهرزاده ام که قرار است برای چند روز وارد دانشگاه توکیو شود مراقبت کنم. خواهرزاده من، که من برای اولین بار در چند سال ملاقات کرد، به یک دختر شیب شسته و رفته و تمیز رشد کرده بود. - لحظه ای که خواهرزاده ام تنها بود، او عمداً مرا با یک پانچیرا الاغ بزرگ با پوست منصفانه طعن زد. خوب نيست... طرف دیگر خواهرزاده من است ... -سعي کردم قلبم رو آروم کنم که خواهرزاده ام بود اما من يک نصيحت غير قابل کنترل و تاسف بار داشتم - من توسط ضعف که من تا به حال نشات گرفتن درک شد، و من با چی تو پو پرت شد و به واژن چند بار فشرده شد.