خانواده هوجو، جایی که برادرزاده اش کازویا که برای امتحان به توکیو آمده بود، تصمیم گرفتند برای مدتی بمانند. مکی با لبخند به او سلام می کند، اما کازویا که یک تمایل جنسی قوی دارد، ناگهان با او مشورت می کند تا به او یاد دهد که چگونه به جای تحصیل کاندوم بپخت. مکی که در اصل ضعیف است که فشار می آورد، نمی تواند به وضوح رد کند، و آن را همان طور که به او گفته می شود در نشات خود قرار می دهد. کازویا که در مورد اولین لاستیک خود هیجان زده بود، نتوانست آن را تحمل کند. مکی به شدت او را متقاعد می کند، اما ذهن و بدن او که در برابر هل دادن آسیب پذیر هستند، با موی سر اجباری و چوب گوشت جوان و قوی او شکست می خوردند.