من از یک شرکت ساختمان سازی خاکی که خوب اجرا می کند خواستم تا خانه ام را بازسازی کند. در جلسه، من به همسرم، که از ساختمان خاک رس خشن نفرت داشت، گفتم که مشکلی نیست، و نوسازی شروع شد. سپس، همسرم این و آن را درست کرد، و او این را به من آموخت، و من با خانه ساختمانی دوست شدم که انگار دروغ است، که من در ابتدا از آن متنفر بودم. خوشحالم که همسرم را خوشحال دیدم، اما به آنها حسادت می کردم. چند روز بعد، وقتی زود به خانه آمدم، یک جفت کفش خاکی پیدا کردم. وقتی که من به اتاق خواب که در آن سر و صدا نرم وجود دارد نگاه ...