می که در منطقه هیده گیفو زندگی می کند، مدت زیادی است که مخفیانه عاشق کاکای پدری اش است. کاکای او که به عنوان عکاس در این شهر کار می کند، مشغول کار است و مدت زیادی است که به زادگاهش برنگشته است، اما می مدت هاست که با وجود اینکه نمی تواند او را ببیند، به فکر کاکای خود است. یک روز وقتی نمی توانستم چنین عشقی را سرکوب کنم، به پدر و مادرم گفتم که در خانه کاکایم خواهم ماند چون کنسرتی از هنرمند مورد علاقه ام در منطقه ای که کاکایم در آن زندگی می کرد، وجود داشت، بنابراین پول اقامت نداشتم، و با اتصال به یک خط محلی پیش کاکایم که در شهر زندگی می کند، آمدم.