من معلم خانه ام را دوست داشتم، Sora-sensei، و من هر روز با او خود اشباع می کردم. یک روز، در مکتب، کوروی را در ریاضیات با آقای سورا می بیند و فضای عجیبی را احساس می کند. "این دو، شاید،" پیش بینی بد درست است. روز بعد، من کوری را دیدم که از هوتل عشق بیرون آمد، و من مدتی منتظر ماندم، و مطمئناً به اندازه کافی، آقای سورا از هوتل بیرون آمد. من نا امید شدم... - کمین و تهدید، بازگشت به هتل عشق با آقای Sora و رول تا شات واژن! از آن روز، حتی در مدرسه، آقای سورا یک مرد شات واژن است که هر روز از من اطاعت می کند.