مادرم به خاطر بیماری مرد و من ده سال است که با پدرم زندگی می کنم. من چیزی جز قدردانی از پدرم ندارم که دوباره ازدواج نکرد و مرا به تنهایی بزرگ کرد. یک شب، پدرم با آقای اودای تابع خود به خانه آمد. پدرم قرار بود در مهمانی موسس شرکت سرگرم کننده باشد که به زودی برگزار شود، و به نظر می رسد که او با آقای اودا که در بالا بردن روح خوب است مشورت کرده است. - پدر من که قطع زمانی که او تا به حال یک مسابقه شیطان با این و که ...