شش ماه بعد از آن روز تابستان که ما دوباره در حومه شهر ملاقات کرد، من به توکیو نقل مکان کرد و شروع به زندگی به تنهایی. وسایل خود را به یک آپارتمان ارزان قیمت و شروع یک زندگی جدید ... همانطور که من در مورد آن فکر می کردم، زنگ در زنگ زد. وقتی در را باز کردم، گفتم، "??? چه؟" این ریکا بود که آنجا ایستاده بود. و زندگی مشترک سوپر گکی سیکو گال و من شروع شد. - تپش و نشات که برای یک روز متوقف نمی شود! زندگی مشترک بهترین با همه شما می توانید انجام دهید است!