مارینا (بانوی دفتر فروش) به دلیل فشار کار تحت استرس زیادی قرار دارد. در چنین زمانی، من به یاد داشته باشید یک مرد مسن تر من با زمانی که من یک دانش آموز بود. آموزش اس ام که از او دریافت کردم. - او با طناب کنف بسته شده بود و با بدن خود را که نمی تواند حرکت می کند بازی کرد. چنین احیای طرفداری مازخیستی ... مارینا در آن زمان به دیدن او می رود و برای آموزش بجنگد. - او برای اولین بار در مدت زمان طولانی آموزش دیده است و خود را در لذت یک ماسوخ، اما مارینا، که هنوز راضی نیست، مخفیانه از یک مربی حرفه ای می خواهد که با خشونت بیشتر و خطرناک تر آموزش دهد. مازوو شتاب می یابد و به لذت عمیق و تاریک می افتد. من نمی توانم به راه آن بود... #養老P