من به توکیو رفتم تا به تحصیلات عالی بروم، اما شب بی خوابی را با صدای نفس نفس زدن یوکا، یک زن متاهل که در کنار هم زندگی می کند، می گذراندم. - او به نظر می رسد شسته وسته و ظریف، و او چنین صدای شدید مانند یک جانور ... یک روز، یوکا مرا به اتاق خود دعوت کرد زیرا او به اندازه کافی نخوابید. سپس، به محض ورود او، او یک جانور زن شد و با بدن من درهم و هم گرفته شد ...! من نمی توانستم از هر چیزی با مراقبت های آرام و بی امان یوکا فکر می کنم، و من فقط نگه داشته می شود با جی من نعنایی ● پو.