یوکی نتوانست کمکی کند اما آهی به رفتار بی ننگ پدر زنش که ناگهان رسید، گفت: «من اینجا هستم تا شما را ببینم.» من هميشه تو پدر زنم بد بودم من نمی توانستم کمک کند اما مانند نگاه تند و زننده که در هر گوشه ای از بدن من licked. من می ترسم من واقعا روزی مورد حمله قرار... یوکی از چنین اضطرابی عذاب می بیند. یک وقت تنها با ما دو نفر، دعا می کنیم که هیچ اتفاقی نیفتد. پیش بینی بد یوکی درخشان در هدف است ...