برای چندین سال پس از زندگی با برادر کوچکتر شوهرش، جون کون، او یک زندگی من حل شده بدون رفتن به مدرسه زندگی کرده بود، اما او به نظر می رسید که یک سرگرمی جدید به تازگی پیدا کرده اند، و او لبخند بر لب بود و تماشای او روشن است. یک روز، به دلیل بی دقتی، جون کون داده های تصویر سازی سرگرمی گرامی خود را نابود کرد. جون کون عصبانی و دیوانه با دوست شیطانی خود به من حمله کرد. مهم نیست که چند بار من عذرخواهی کرد ، من هرگز بخشیده شد ، و از آن روز به بعد ، روز بودن دایره آغاز شد...