پدر و مادر شوهر تسوباکی در یک تصادف جان خود را از دست دادند و او به زندگی در خانه پدر و مادر شوهرش پایان داد. این یک عمارت بود که برای دو زوج بسیار بزرگ بود. یک روز کاکای شوهرش به خانه می آید و اصرار می کند: «آیا من حق ندارم این خانه را به ارث برسونم؟» من موفق شدم او را به رها کردن، اما عموی من در حال حاضر از جایی که او زندگی می کردند نقل مکان کرد، بنابراین من تصمیم گرفتم با او در این خانه برای مدتی زندگی می کنند. در واقع، این طرح شیطانی عموی من به هدف قرار دادن کاملیاس بود ...