چند سال پس از ازدواج با شوهرم، که من شده اند آشنایی از من یک دانش آموز بود، زندگی شاد من به طور کامل یک روز تغییر کرده است. شوهری که در تجارت شکست خورد و مقدار زیادی بدهی گرفت. هیچ راهی وجود ندارد که من، یک کارمند دفتری، ماهانه 500 هزار نفر را بازپرداخت کنم، بنابراین دروغ می گویند که من یک کارگر نیمه وقت در یک رستورانت خانوادگی هستم و در یک مغازه شبانه کار می کنم. من آن روز به هوتل اعزام شدم، اما اوزاوا بود، یک معلم آزار جنسی، که آنجا بود. من حتی اجازه تغییر نداشتم، و شروع کردم به بازی کردن تا گرفتار نشم، اما در واقع، من توسط اوزاوا شنا می کردم، که از واکنش لذت می برد.