من و شوهرم در شرایط خوبی بودیم و با خوشحالی زندگی می کردیم. برادر شوهرم هم بسیار مهربان بود و ما رابطه خوبی داشتیم. با این حال ، یک رویداد تغییر همه که... یک روز، برادر شوهرم آمد تا برای کار بماند. و وقتی از کنار توالت گذشتم تا لباس های شسته شده را بگیرم، آن را از شکاف در دیدم. -یه چیز مثل اسب برادر شوهرم ! بعد از آن، بزرگ در چشمانم سوخت و من نتوانستم آن را از سرم بیرون کنم. - لطفا لذت بردن از ضبط 6 زنان زیبا خواهد شد که بزرگ Trico!