برادر شوهرم به خانه آمد که توسط رعد و برق ناگهانی در راه خانه از خرید در سوپر مارکت خیس شده بود. - من در باران خیس کردم و نشات تپش در سینه بند شفاف! برادر شوهرم که سرگرم و من را به طوری که او می تواند از طریق من را ببینید. - من در بی ارزشی خود من برای تبدیل شدن به زنجبیل با سینه بند ، اما من هرگز چنین شانس دوباره نا امید! - من فکر کردم که من دعوت از برادر شوهرم و مخفیانه NTR! متاسفم برادر! من نمی توانم تحمل کنم که اینطور وسوسه شده ام! این همه نتیجه یک سری از تصادفات است، بنابراین من را ب بخشید!