پدرش دوباره ازدواج کرد و او خیلی بزرگتر از مادر جدیدش نبود، بنابراین او روزهای خود را در عذاب به سر برد. یک روز، من توسط یک مربی و مقعد به شدت آموزش دیده با اداره یک دارو مقدس به نامادری من انگیزه شد. - نامادری که بارها و بارها به تجویز این دارو ادامه می داد، زندگی گرم و آسان شد و به این دارو معتاد شد. - طعم و مزه در پشت گلو و طعم در پشت باتوم, به تدریج از دست دادن عزت به عنوان یک فرد و به طور کامل در حال سقوط. - من نمی توانم صبر کنید تا بدن نامادری من - زنای با محارم 2 سوراخ Kimesekuiki.