به عنوان یک کارمند دفتر، من یک راز دارم که نمی توانم به کسی بگویم. - او مشغول بود و تمایل به جمع آوری استرس و میل جنسی، و در حالی که او در حال استراحت، او از شرکت فرار کرد و همچنان به رفتن به پینسارو. - او احساس گناه می کند، اما وقتی در هیجان و لذت غرق می شود و نمی تواند این عمل را متوقف کند، یک روز رئیسش مکی از او در این باره می پرسد. - اگر شما به من صادقانه در مورد وضعیت بگویید، من یک پیشنهاد تعجب آور دریافت خواهید کرد زمانی که من آن را به شما به جای. فکر کردم شوخی بود، پس روز بعد دفتر رو ترک کردم