چیساتو نگران دخترش بود که با دوست پسرش شروع به زندگی کرد و ناگهان آمد. با این حال، با وجود حضور چیساتو، او توسط این دو که حتی سعی نمی کنند لاس زدن خود را پنهان کنند، هیجان زده است. شب ها، وقتی به شکل رودخانه می خوابم، بدنم با صدای کم رنگی که از همسایه می شنوم درد می کند. اگرچه او می داند که او نباید، هر بار که او می شنود صدای مالش لباس، ولتاژ هزار مایل افزایش می یابد. چیساتو که بالاخره به حد صبر خود رسید، دخترش بود در حالی که آنها خواب بودند.