یوکو در حالی که لباس های ناامید خود را تنظیم می کرد گفت: "چیزی را فراموش کردید؟" من باید بعد از دیدن پسرم به مکتب می رفتم. به دلایلی، پسرم درست جلوی من است. کاملاً ديده شده با این فضای ناجور چه باید بکنم؟ همانطور که من در مورد آن فکر می کردم، پسرم ناگهان به چرند یوکو متهم شد. -من هيجان زده بودم و به موشارا البته، یوکو مقاومت می کند. با این حال ، بدن که قطع بلوغ درست قبل از ایکو است و در حالت خفه شدن احساس می کند مانند پسر من است.