من از خانه پدر و مادرم دور شده بودم تا به دانشگاه بروم، بنابراین برای اولین بار در حدود سه سال گذشته به زادگاهم برگشتم چون تصمیم گرفته بودم کار بگیرم. ●وقتی به فروشگاه راحتی رفتم جایی که در کار نیمه وقتم کار می کردم وقتی در مدرسه بودم، همکار سابقم ماتسوموتو، که در آن زمان علاقه ای به او داشتم، هنوز کار می کرد، و به نظر می رسید که از دیدن دوباره من بعد از مدت ها خوشحال است. "من قصد دارم به ازدواج با دوست پسر فعلی من به زودی،" من با گزارش وضعیت غیر منتظره خود را ناراحت شد، و دلیل من به تدریج عجیب و غریب شد.